صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۰: در گردنش آویخته گیسوی بلندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در گردنش آویخته گیسوی بلندش یا گردن خورشید درآمد بکمندش رخ آتش و آن خال سیاه است سپندش تا آنکه حسودان نرسانند گزندش شکرستان لبش رسته خط از مشک یا ریخته آن قند دهان مور بقندش دارم عجب ای دل که بدین کوتهی بخت خواهی ببری راه به بالای بلندش بر کشتهٔ من گر ز وفا اسب بتازد بر دیده خود جای دهم سم سمندش نی از دل من یافته تعلیم که باشد این گونه به فریاد و فغان بند به بندش بر کف سر و جان راز پی هدیه گرفتم یارب سببی تا فتد این هدیه پسندش میخواست کند صید صغیر آهوی چشمش زلف سیهش دید و خود افتاد به بندش صغیر اصفهانی