صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۵: دلم به طرهٔ پرچین یار افتد و خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم به طرهٔ پرچین یار افتد و خیزد چنان که مست بشبهای تار افتد و خیزد چو رخ نماید و تازد سمند ناز هزاران پیاده در پی آن شهسوار افتد و خیزد چنان که سنبل تر از نسیم بر ورق گل ز شانه زلف بروی نگار افتد و خیزد عجب ز نرگس بیمار او که هر که ببیند همی بنالد و بیماروار افتد و خیزد غمین مشو ز فتادن براه عشق که سالک هزار بار در این رهگذار افتد و خیزد برای بوسهٔ یکجای پای ناقهٔ لیلی هزار مرتبه مجنون زار افتد و خیزد فتادیش چو بپا عزم خاستن مکن آری نه عاشق است که در پای یار افتد و خیزد صغیر چون نتواند بروزگار ستیزد همان به است که با روزگار افتد و خیزد صغیر اصفهانی