صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۹: بندهٔ پادشهی باش که درویش بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بندهٔ پادشهی باش که درویش بود پا بدنیا زده و عاقبت اندیش بود نیست هرگز خبری پیش ز خود باخبران کانکه دارد خبری بی خبر از خویش بود گر خدا می طلبی از دل درویش طلب بخدا عرش الهی دل درویش بود پس از این راست رو و پیش رو قافله باش راست رو در همه جا از همه کس پیش بود پیش بدگو منشین تا نشوی رنجه از او روش و عادت کژدم زدن نیش بود چه ستمها که ز بوجهل رسید احمد(ص) را خویش را دشمن نزدیک همان خویش بود اهل هر کیش که هستی ز من این نکته شنو کان پسندیدهٔ هر ملت و هر کیش بود مکن آزار دل خلق که سنجیده صغیر این گناهی است که از هر گنهی بیش بود صغیر اصفهانی