صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۱: دل آنچه داشت در بر دلبر نیاز کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل آنچه داشت در بر دلبر نیاز کرد نازم به همتش که مرا سرفراز کرد یک بوسه زان دو لعل بصد جان برابر است الحق که جای داشت بما هر چه ناز کرد نازم به نقطهٔ دهن او که بی سخن از هست و نیست بر دل من کشف راز کرد پر گشته است شهر ز دیوانه آن پری گوئی گره ز سلسلهٔ زلف باز کرد عاشق به کار خویش دمی وا نمی رسد محمود عمر خود همه صرف ایاز کرد بر یاد چشم و ابروی دلدار بود و بس عارف اگر که خورد می و گر نماز کرد زاهد ز من همی دل و دین خواهد این گدا بنگر که دست در بر مفلس دراز کرد رو چاره جوی ای دل بیچاره از علی بایست چاره را طلب از چاره ساز کرد شاهی که داد بندگی خود چو بر صغیر یکباره اش ز هر دو جهان بی نیاز کرد صغیر اصفهانی