صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۲: صبحدم باد صبا مشک فشان میآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبحدم باد صبا مشک فشان می آید گوئی از طرهٔ آن جان جهان می آید عجب است اینکه رساند بیقین عاشق را دهن او که نه در وهم و گمان میآید بسکه بر ناوک نازش دل و جان گشته هدف هر طرف افکند آنرا بنشان میآید جویها میرود از سیل سرشگم بکنار صحبت از سر و قدش چون بمیان میآید گر نه سوز دل پروانه دهد شرح چرا شمع را شعلهٔ آتش بزبان میآید در شب هجر که دارد بقفا روز وصال شاد از آنیم که این میرود آن میآید دوش جان کن سبک از بار ریا ای زاهد گرچه این نکته بطبع تو گران میآید گوئیا گشته محول به صغیر و بلبل آنچه از عشق بتوصیف و بیان میآید صغیر اصفهانی