صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۷: تا نگوئی بجهان دوست مرا بسیار است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نگوئی بجهان دوست مرا بسیار است دوست اکسیر بود این سخن از اسرار است راستی ز اهل صفا دوست بدست آوردن آید آسان بنظر لیک بسی دشوار است آنکه دارد بنظر نفع خود از صحبت دوست دوست نبود ز حریفان سر بازار است ای بسا دوست نما دشمن جانی که تمام در تظاهر پی منظور خود آن مکار است ای بسا دوست که با دوست زند لاف وفا لیک گاه عمل از وی بری و بیزار است ای بسا دوست که ازابلهی و نادانی دوست را مایهٔ صدگونه غم و آزار است جذب گفتار مشو دوست مدان آنکس را که نه گفتار وی ام یخته با کردار است دوست آنست که هنگام گرفتاری دوست از طریق عمل آن غمزده را غمخوار است دوستی خود ثمر نخل وجود من و تست سوختن در خور نخل است اگر بی بار است اثر دوستی و مهر و محبت باشد آنچه در دهر ز صاحب اثران آثار است بهتر آنست کزین مسئلهٔ دور و دراز رشته کوتاه کنم ورنه سخن بسیار است چون کنایت ز صراحت بود اولی اینجا با همه بی نظری ها نظری در کار است مختصر شرحی اگر گفته ام از مهر و وفا پی به مقصود برد آنکه دلش بیدار است با خدا باش و بپوش از همه کس دیده صغیر فارغست از همه کس آنکه خدایش یار است صغیر اصفهانی