صغیر اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۱: نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت صد سنگ جفا هر دم گردون زندش بر سر آنرا که بود شوری از بستهٔ خندانت خواهی شب مشتاقان گردد همه صبح ایمه در اول شب بگشا از مهر گریبانت ای وصل ترا دایم دل مایل و جان شایق باز آی که مشتاقان مردند ز هجرانت هر لحظه کنی از نو شادم بغمی آیا گشتم به چه خدمت من شایستهٔ احسانت الا که بیاویزد در زلف تو دل ور نه بیرون نتواند شد از چاه زنخدانت از تیغ جدا سازی گر بند ز بندم را من همچو قلم دارم سر در خط فرمانت خواهی اگر گاهی از حال صغیر ایجان کن موی به مو تحقیق از زلف پریشانت صغیر اصفهانی