حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۷۸: تا دست من ای دوست به دامان تو شد بند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا دست من ای دوست به دامان تو شد بند دربند توام بسته و وارسته ز هر بند چون نی به نیستان ولای تو، برستیم نالیم از آن در غم عشق تو ز هر بند ای ذات قدم غوث عرب لیث عجم باز بخرام به میدان کمر عزم فروبند صلح آمد و، زد، بر سپه جنگ شبیخون بفکن زره از بر بگشا کیش و کمربند عمری به قفای تو دویدیم چو سایه بیغوله به بیغوله و دربند به دربند بگذر سوی تجریش و جماران و نظر کن روح و ره روحانی ما تا در، دربند ما رایض نفسیم نه پا بست هوائیم اسبی که هرونست بود، در خور پابند دور، از نظر بد، رخ تو مصحف خوبست خال و خط و زلف و رخت آیات نظربند عمریست که ما بی سر و پایان به دل و جان بندیم بهرحال به آن دلبر دلبند عالم همه محتاج کرامات فقیرند درویش بیا دست فرا بر تو، به جنبند از امر تو «حاجب » چه عجب کز سر بادت سر کوفته گردد پس از این هم سرو هم بند حاجب شیرازی