حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳: دادن جان گرچه بر ابناء عالم شاق بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دادن جان گرچه بر ابناء عالم شاق بود لیک عاشق این هنر را، از ازل مشتاق بود طاق ابروی تو را نازم که افتاده است طاق به به از طاقی که جفتش در حقیقت طاق بود نوش وصل و نیش هجرانت به میزان درست جان گزا، چون زهر و روح افزای چون تریاق بود آنکه بیرون ز، انفس و آفاق جویا بودمش چون بگردیدم عیان در انفس و آفاق بود مصحف ما را چنان شیرازه زد صحاف عقل کاسمانی نامه ها پیشش همه اوراق بود حادث مطلق وجودم محترم را بازگو تا که بد ذات قدم درگردش این نه طاق بود آنکه سرو کاشمر را تیشه زد بر ریشه گفت این حسود قامت آن سرو سیمین ساق بود با کفت تشبیه می کردم به همت بحر و کان بحر اگر رزاق بود و کان اگر خلاق بود در بساط قرب جانان با تو هر عهدی که بست خود تو بشکستی درست او بر سر میثاق بود از حجاز آن ترک شهر آشوب چون شد در عراق یافت هر، شور و نوا، در پرده عشاق بود حرف حق زد، دوش «حاجب » صوفئی از خانقاه پاسخش تا صبحدم با زهره و مطراق بود حاجب شیرازی