حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۶۲: چند بباید زدن از داد، داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چند بباید زدن از داد، داد دادرس آمد که دهد داد، داد دکمه علمی که طبیعت گشود بر همه شاگرد و تو شد اوستاد کس نشناسد دل آزاده را تا نبود با دل آزاد و راد عشق تو شد باعث رسوائیم زانکه مرا طشت ز بام اوفتاد تا که شد آئینه تو آفتاب بر، مه و انجم همه منت نهاد هفت ابت شبه و همالی ندید چار، امت مثل و نظیری نزاد تا بسر خاک نهادی قدیم گفت فلک بر بزمین خیر باد نیست سری کز تو نشد سر فراز نیست دلی کز تو نشد پاک شاد فخر فقیران به تو و فقر تست فقر کیان بود گر، از کیقباد مهره در این نرد ز ششدر بجست بس به غلط داد حریفم گشاد ملک سلیمان ز چه بر باد رفت باد برد هرچه بیاورد باد صلح بنائیست که معمار چرخ ریخت ورا رنگ و بنائی نهاد گشت چو نظم تو منظم جهان رفت ز قانون تو قانون ز، یاد پور، به «حاجب » به جم و کی رسد زاده در، یافت گهر در کناد حاجب شیرازی