حاجب شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶: چون مدعی از سر ننهی این من و ما را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون مدعی از سر ننهی این من و ما را بگذر تو از این دعوی بیهوده خدا را گر عزت و عزلت بود و علم و قناعت از شاهی عالم نبود فرق گدا را سرداری و سرکاری عالم همه از ماست کس با سر وپا نیست من بی سر و پا را یکسان بر دلدار بود شاه و گدا، زانک یکسان نگرد شمس و قمر را و سما را دلدار همان جوهر فرد، است که در ماست از اوست من و ما، من با صدق و صفا را زاهد ز در میکده بگذر که به بوئی از دست دهی نخوت دستار و عبا را بیهوده کنی لعن به شیطان و ندانی کز جهل تو نشناخته ای نفس دغا را این هستی عالم همه بی مصرف و سوداست انسان نکند پیشه اگر مهر و وفا را چون کلک گهر سلک بنان تو ببوسد موسی کند از شرم نهان دست و عصا را ساقی مکن اندیشه ز بی مهری دوران زودآ، که ز دل دور، کنی جور و جفا را نی پست بود محرم اسرار، نه قاصد محرم نتوان خواند به کوی تو صبا را زان شمع هدایت ز هدایت شده «حاجب » خامش نکند باد بدان، شمع هدی را حاجب شیرازی