میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۸: قربان مقدمت که ببزم من آمدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قربان مقدمت که ببزم من آمدی چون نور در دو دیده و جان در تن آمدی دیدم ستاده سرو بپا، سرفکنده گل گفتم یقین که باز تو در گلشن آمدی در دل ز دیده راه نمودی چو آفتاب در خانه فقیر ز یک روزن آمدی تیغ و کفن بگردن و بر کف نهاده جان سر پیش دارم، ار ز پی کشتن آمدی ای گنج شایگان مگرت باد آورید یا خود به اختیار در این روزن آمدی ایشمع صبح، شام بر افروختی چرا ای دزد شب، بروز چرا رهزن آمدی بد تنگ تر ز چشمه سوزن دل حبیب گویا تو رشته گشتی و در سوزن آمدی میرزا حبیب خراسانی