میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۱: رفتی و رخ خوب تر اسیر ندیدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفتی و رخ خوب تر اسیر ندیدیم از گلشن حسن تو گلی تازه نچیدیم این لقمه بکام دگران بود، چرا ما از حسرت او این همه انگشت مزیدیم اغیار زلعل تو دو صد بوس ربودند ما خود لب خود را بصد افسوس گزیدیم مرغان همگی آمده در دام فتادند سنگی بپر ما زدی از بام پریدیم گویا همه افسانه و افسون زسخن بود هر وعده که از لعل لب دوست شنیدیم تا شیر نخواهی تو ز پستان چنین زال مادر عوضش خون ز دل خویش مکیدیم غیر از طمع خام نشد پخته در این دیگ هر چیز در او زاتش سودا بپزیدیم نه شوق بسر آمد و نه راه بپایان هر چند حبیبا به ره دوست دویدیم میرزا حبیب خراسانی