میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۶: ترکم امشب بسرا بیخود و مدهوش آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترکم امشب بسرا بیخود و مدهوش آمد مست و ساغر زده چون دوش و پریدوش آمد نادر افتاد که ما را ز پس تنهائی نیمه شب تا سحر آن ترک در آغوش آمد چه ثنا گویمت ای باده که این لطف بدیع بمن از دوست زبیهوشی، نز هوش آمد همه شب بودم از اینسوی بدانسوی کشان سر آن زلف پریشیده که تا دوش آمد وعده بسیار مرا داد بمستی لیکن وقت هشیاریش از وعده فراموش آمد دوش از مستی تا صبح همی گفت سخن چونکه امروز بهوش آمد، خاموش آمد آشتی داد بهم روز وصال و شب هجر داوریها که از آن زلف و بنا گوش آمد شب بیک پیرهن اندر بر ما خفت و پگاه جست و برجست و کمر بست و قبا پوش آمد خوش بخندید و پسندید چه از قول حبیب این غزل چون گهرش در صدف گوش آمد میرزا حبیب خراسانی