میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۹: مهرش از دل مگو بدر نرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مهرش از دل مگو بدر نرود که خیالش هم از نظر نرود آب چشم آتش دل است که دیک تا نجوشد بسی، بسر نرود هر که از سیم کیسه اش خالیست از پی یار سیمبر نرود ماهرو گر چه مهربان باشد بی زر از خانه می بدر نرود بند پای حبیب را بگسل کز درت زی در دگر نرود مرغ بسمل همی زند پر و بال لیک یک گام بیشتر نرود ماهی از شست چون بخاک افتاد بار دیگر بآب در نرود سر ما رفته گیر در پایش لیک سودای او ز سر نرود مهر او سکه ایست در دل ما سکه دیگر ز روی زر نرود هر که می خواهد او سلامت خویش گو بدین راه پر خطر نرود بیخبر مانده ایم در غربت که بسوی وطن خبر نرود میرزا حبیب خراسانی