میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۰: یاد آنروزیکه کس را ره در این محضر نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد آنروزیکه کس را ره در این محضر نبود ما و دل بودیم و غیر از ما کسی دیگر نبود آشنا با لعل دلجوی تو هر شب تا سحر وقت مستی جز لب ما و لب ساغر نبود در خم زلف گرهگیر تو چون بند و شکن این همه دل ریخته بر روی یکدیگر نبود جز زبان شانه و دست من و باد صبا دست کس با زلف مشکین تو بازیگر نبود زلف جادویت بدینسان جادوئی در سر نداشت چشم هندویت چنین طرار و حیلت گر نبود قصه ها از بیوفائی های تو با عاشقان بر زبانها گفته شد لیکن مرا باور نبود دوش در مستی بعزم کشتن ما خاست لیک مردم از حسرت که در دستش چرا خنجر نبود چهر زرد و اشک گلگونم بها و قیمتی داشت در نزد تو و حاجت به سیم و زر نبود میرزا حبیب خراسانی