میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۵: در ازل باده کشان چون گل پیمانه زدند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ازل باده کشان چون گل پیمانه زدند ماند یک قبضه، از آن سبحه صد دانه زدند دل دیوانه عشاق چو شد خانه راز قفلی از عقل و خرد بر در این خانه زدند سخت حیرانم از این قصه که صاحب نظران تهمت عقل چرا بر من دیوانه زدند دم ز اسرار حقیقت چو نشایست زدن پرده ای بر سخن از قصه و افسانه زدند یک نوا بود گهی از لب منصور و گه از نخله طور و گه از استن حنانه زدند گه ز سیمرغ و گه از قاف سرودند سخن گاهی از شمع مثل، گاه ز پروانه ردند این همه بعد مسافت ز ازل تا بابد یک قدم بود که با همت مردانه زدند مسند خواجگی از دست نهادند ز شوق پشت پا بر سر و بر افسر شاهانه زدند دولت پیر مغان بود که نوبت گه او گاه در کعبه گهی بر در میخانه زدند کاروانهای عجب با دف و ناقوس طلب جرس از ساحت چین تا در فرغانه زدند خیمه سلطنتش را که نگنجید بعرش در فضای دلی آشفته و ویرانه زدند گاه از آن چهره مثلها برخ لاله و گل گاه از آن طره سخنها بلب شانه زدند بخیال لب میگون تو در بزم طرب چه سخنهای عجب کز لب پیمانه زدند رمزی از زلف تو و نکته ای از خال تو بود این مثلها که گه از دام و گه از دانه زدند این سخنها که غریب است بگوش دو جهان ناله ها بود که عشاق غریبانه زدند میرزا حبیب خراسانی