میرزا حبیب خراسانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۰: افسانه بد مستی ما دوش سمر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
افسانه بد مستی ما دوش سمر شد هم شحنه و هم شیخ از این قصه خبر شد از حالت پیری و جوانی سخنی نغز سر بسته بگویم که شبی بود و سحر شد یکدانه از این خرمن مائی و توئی بود آن خوشه گندم که همه خوف و خطر شد گویند که اکسیر بود خاک در دوست ما چهره برین خاک نهادیم که زر شد خواهی که بدانی مثل عارف و عاشق یک نی تهی از خویش و یکی پر ز شکر شد این را سخن آمد بمذاق همه شیرین آن از همه وارسته و بی بیم و حذر شد چون تاک ز خود گم شد و در خاک نهان گشت یک دانه دو صد شاخ بر آورد و شجر شد از ابر فرود آمد و در بحر فرو ریخت یک قطره باران که درخشنده گهر شد میرزا حبیب خراسانی