بلند اقبال
بخش دوم - داستان گل و بلبل
بخش ۸ - رفتن بلبل به گلشن برای دیدن گل: چو آشفته بلبل شد از گل خبر - که در باغ بنشسته با کر و فر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو آشفته بلبل شد از گل خبر که در باغ بنشسته با کر و فر روان بی تأمل سوی باغ شد ولی با دلی پرغم و داغ شد که از روی گل سخت شرمنده بود چو درهجر اوتا کنون زنده بود نظر کرد بلبل چو بر روی گل چو شدسرخوش ومست از بوی گل دلش ز آتش عشق درجوش شد به پای گل افتاد وبیهوش شد چو بعد از زمانی بهوش آمداو به گل گفت ای یار پاکیزه رو مرا دیده روشن به دیدار توست صفای گلستان ز رخسار توست کجا بودی ای مرهم ریش من قرار دل پر ز تشویش من کجا بودی ای راحت جان من که گلزار شد بی تو زندان من بلی همچو زندان بود گلستان اگر گلعذاری نباشد در آن خوشا آنکه فارغ شد از درد هجر ز رخسار او پاک شد گرد هجر بلند اقبال