بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۵۰۱: چنگی به زلف اوزدم گفتا جسارت می کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنگی به زلف اوزدم گفتا جسارت می کنی گفتم بده بوسی ز لب گفتا حرارت می کنی گفتم که جان ودل زمن بستان بهای بوسه ات گفت از که است این مایه ات کاکنون تجارت می کنی برکف گرفتم غبغبش هی بوسه کردم بر لبش گفتا که چون غارتگران تا چند غارت می کنی من هم زدست جور تو دارم دل ویرانه ای ویرانه دل ها را اگر میل عمارت می کنی خنجر ز مژگان می کشد هر کس که بیندمی کشد با چشم مست خود بگو تا کی شرارت می کنی من خود به قتل خویشتن خود را بشارت می دهم وقتی به قتل من اگر بینم اشارت می کنی گفتی که ترک عاشقی تا جان به تن داری مکن ای دل بلنداقبال را نیکو وزارت می کنی بلند اقبال