بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۴: زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زنی از غمزه ای شوخ ار به نیشکر شکرخندی کشدمانند نی افغان به آهنگی زهر بندی مگر کردی اسیر سرو قد خویش قمری را که چون من بردل او را هم به گردن هشته ای بندی نکورویا گرت بیم ازگزند چشم بد نبود چرا برآتش رخ هشته ای از خال اسپندی من از آندم که دیدم زلف چون زنار بر دوشت کشیدم ناله چون ناقوس وترسا گشته ام چندی سزدای نوجوان از حسن خود گر بر جهان نازی که دهر پیرمانندت نزائیده است فرزندی کشم بار غمت را همچوکاهی با تن لاغر بلی مشتاق را چون کاهی آید کوه الوندی کسی همچون بلنداقبال اندر عاشقی نبود تورا از حسن اگرباشد به عالم مثل ومانندی بلند اقبال