بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۹: چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای کجا بدی و به بزم که میهمان شده ای به مو چوسنبلی از رو چو گل ز قدچون سرو زفرق تا به قدم رشک گلستان شده ای کنون فزون هوس صحبت است با تومرا که شعر خوان ولغز سنج و نکته دان شده ای سراغی از تو و ازمنزلت نداد کسم که لایری ز نظرها ولامکان شده ای هنوز بر سر قهری و باز در پی جنگ مرا گمان که به من یار ومهربان شده ای مگر نه دامن من بود متکای سرت چه روی داده ندانم که سرگران شده ای گناه بخت بد من بود وگرنه چرا زمن به گفته اغیار بدگمان شده ای چه غم ندارد اگر جان ودل بلنداقبال که آفت دل خلق و بلای جان شده ای بلند اقبال