بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۲: روبروی آفتاب آئینه بر رو بسته ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روبروی آفتاب آئینه بر رو بسته ای یاگرو رخشندگی را با رخ او بسته ای نیست کس را تاب کاندازد نظر بر آفتاب برقع از گیسوی خود بیهوده بر روبسته ای گر ز حنا دلبران سر پنجه رنگین می کنند تو خضاب از خون دلها تا به بازو بسته ای رهزنان از یک طرف بندند ره بر کاروان تو پی تاراج دلها ره ز هر سو بسته ای از سر کویت به دیگر جای نتوانیم رفت همچو اشتر بندها ما را به زانو بسته ای هیچ می دانی پریشان گشته گیسویت چرا بسکه دلهای پریشان را به گیسو بسته ای گفتمش اندر برم بنشین بگفتاجای کو در کنار از اشک چشم از هر طرف جو بسته ای ز آتش غم ای بلند اقبال اگر سوزی سزد زآنکه دل بر عشق ترکی آتشین خو بسته ای بلند اقبال