بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۱۲: در شاه نشین دل من یار نشسته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در شاه نشین دل من یار نشسته نوری است فروزنده که در نار نشسته آن تازه گل آمد به کفم عاقبت الامر غم نیست به دست من اگر خار نشسته گفتا چو شوم مست دهم یکدو سه بوست شب و رفت وسحر آمد وهشیار نشسته مسکین دلم امروز چه دیده است که امشب چون غمزدگان روی به دیوار نشسته نالان برچشمش مشو ای دل که ننالد هر کس به عیادت بر بیمار نشسته زاهدکه ز می توبه همی داد بدیدم می خورده ودرخانه خمار نشسته حیران گلاب وگلم از بهر چه گردید آن پرده نشین این سر بازار نشسته در عاشقی اقبال بلند است کسی را کو داده دل و در بر دلدار نشسته بلند اقبال