بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۸: به حسن چون تو نه آید کسی نه آمده بالله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به حسن چون تو نه آید کسی نه آمده بالله نگه در آینه کن تا شوی ز حسن خودآگه کنم چگونه رخ ماه را شبیه به رویت که کس ندیده دو زلف سیه گهی به رخ مه زمن تو یاد نیاری به سال و ماه ولیکن به خاطری تو مرا صبح و شام درگه وبیگه به راه عشق تودر هر قدم چهی است به راهم ندانم عاقبت آید چه بر سر من از این ره اگر چه دلبر من نخل قامت است و رطب لب ولی چه سود که دست طلب از او شده کوته شنیده اید که یوسف اسیر ماند به چاهی نگر به یوسف من کاوفتاده درزنخش چه بلند اگر شده اقبال کس به عالم معنی ز سر عشق دل او یقین بدان شده آگه بلند اقبال