بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۰: گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن گفتمش در پیش شمع رخ مرا پروانه کن گفت دارم زلف چون زنجیر و روی چون پری گفتمش پس چهره بنما ومرا دیوانه کن گفت خالم دانه است وطره ام دام بلا گفتم اورامبتلای دامم از آن دانه کن گفت می نوشی که تا بدهم تو را گفتم بلی گردش چشمت خمارم کرده در پیمانه کن گفت چون شد دل تورا گفتم ندارم زوخبر گفت شد آشفته در زلفم سراغ از شانه کن چون بلنداقبال گفتا قابل تعمیر شو گفتمش چون او مرا هم سر به سر ویرانه کن بلند اقبال