بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۲: از غم عشق تو رسوای جهان گردیده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از غم عشق تو رسوای جهان گردیده ام بی دل و آشفته وآتش به جان گردیده ام نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام دامنم از بسکه پر اختر شده است از اشک چشم می سزد دعوی نمایم آسمان گردیده ام در برم دل خون نشد یکبارگی از عشق تو ز این تکاهل از دل خود بدگمان گردیده ام چون شود روی گلستان چون رسد فصل خزان من هم از درد فراقت آن چنان گردیده ام صبح کردم شام هجرت را به امید وصال درغمت روئین تن وصاحبقران گردیده ام چون بلند اقبال اندر نظم ونثر از عشق تو شور شهر وفتنه آخر زمان گردیده ام بلند اقبال