بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۰: فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فغان که دل به برم خون شد ازجفای فراق خدا به داد دل من دهد سزای فراق روای طبیب مده درد سر مرا وبه خویش که غیر مرگ نباشد دگر دوای فراق فراق را نمک ما دودیده کور کند که تا یکی کشد از هر طرف عصای فراق اگر فراق بمیرد ز دیده خون باریم من از برای دل خود دل از برای فراق بقای هیچ کسی نیست در فنای کسی ولی بقای دل ما است در فنای فراق نوای نی عجب امشب به گوش جانسوز است مگر که نائی ما می زند نوای فراق فراق یار چو آید ز پیش یار سزد که درز اشک نمایم نثار پای فراق قلم بسوخت چوانگشت اندر انگشتم چوخواستم بنویسم زماجرای فراق مدام ذکر دلش این بود بلنداقبال که دور ساز خدایا زما قضای فراق بلند اقبال