بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۹: بر سر ما آن نگار آورده کاری از فراق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر سر ما آن نگار آورده کاری از فراق کآتش دوزخ بود بی شک شراری از فراق هوشم ازسر تابم از دل جانم ازتن رفته است رفته در پیراهنم گوئی که ماری از فراق اینکه می بینی قدم خم گشته چون ابروی دوست نیست از پیری که هستم زیر باری از فراق از برم تا رفت دلبر اشک چشمم می رود از کنارم رودها از هر کناری از فراق دود آهم گر ز گردون بگذرد نبودعجب کآتشی دارم به جان و دل ز یاری از فراق وصل وی بامی مگر شوید غبارش را زرخ بر رخ هر دل که بیشیند غباری از فراق جز بلند اقبال کوهست از تو بی آرام تر همچو توای دل ندیدم بی قراری از فراق بلند اقبال