بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۴: نور وظلمت را زروی وموی جانان ساختند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نور وظلمت را زروی وموی جانان ساختند کفر وایمان را به هم دست وگریبان ساختند هفت دوزخ هشت جنت را که می گویند خلق گوییا از روح وصل وسوز هجران ساختند تاکه ما را موبه مو آگه کنندازعاشقی در ازل ما را ز زلف اوپریشان ساختند کرده اند از بهر هر دردی دوایی برقرار درد ما را از لب لعل تو درمان سوختند تاکه سرو از رشک اوبرجا بماند پا به گل قامت آن شوخ را سروخرامان ساختند تاکه یوسف را زعشق خویشتن سازی اسیر بر زنخدان تو چاه از بهر زندان ساختند تا رباید گوی دلهای خلایق را ز دست زلف چوگان باز اورا همچو چوگان ساختند هر بلا کز دوست آید بر سرما خوشدلیم زیر پتک درد وغم ما راچو سندان ساختند تا بری ازساحری دل ازبلنداقبال زار سحر عالم را به چشمان تو پنهان ساختند بلند اقبال