بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۹۱: مشکی عجب ز گیسو آن ترک ماه رو داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشکی عجب ز گیسو آن ترک ماه رو داشت من درختن ندیدم مشکی که چین اوداشت نه پا شناسم از سر نه خیر دانم از شر درحیرتم که ساقی امشب چه درسبوداشت دیوانه کرد وبنمود دل را به زلف زنجیر دل هم به دل همین را پیوسته آرزو داشت دیشب ز عشق آن ماه خوابم نبرد تا روز دل با من از فراقش از بس که گفتگو داشت گفتا شدم اسیرش گفتم چگونه گفتا از خال دانه واز زلف دامی زچار سوداشت گفتم که زخمت ای دل کرده است از چه ناسور گفتا ز بوی مشکی کان زلف مشکبوداشت گفتم که زلف جانان بود از چه رو پریشان گفتا خبر ز حالت از بسکه موبه مو داشت گفتم کهطره یار مانند صولجان بود گفتا بلی مرا هم درپیش اوچوگوداشت اقبال هر که درعشق چون من بلندگردید در پیش زلف دلبر او نیز آبرو داشت بلند اقبال