بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۱: به سویت از چه ز محراب می کند رو را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به سویت از چه ز محراب می کند رو را مگر به شیخ نمودی تو طاق ابرو را چونیشکر ز قدم تا به فرق شیرینی بگوئی ار همه تلخ وترش کنی رو را مه است منخسف است آفتاب منکسف است ویا حجاب به رخسار کرده ای مورا کنی اسیر دل خسته را به چنگل زلف چنانکه صید کند شاهباز تیهو را مگر نه دوزخ از آن گناهکاران است به من ز چیست ندانم نیفکنی خو را مگر نه خال تو جا کرده برلب کوثر که گفت ره نبود در بهشت هندو را کسان که پند من از عشق دوست میگویند چومن به چشم حقیقت ندیده اند او را گرفته ز ابرو ومژگان ز چیست تیر وکمان خود او اسیر کند از نگاهی آهو را بدین روش که سراید غزل بلند اقبال روا بود که بشویند شعر خواجو را بلند اقبال