بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۹: کنی تا کی پریشان چون دل من زلف پر چین را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کنی تا کی پریشان چون دل من زلف پر چین را نمائی چند بی سامان همی دلهای مسکین را به هر سوکامدی از مشک تاتار آبرو بردی به هم کمتر زن ای باد صبا آن زلف پرچین را بت شیرازی ما گر نقاب از چهره بردارد ز آب و رنگ بی رونق کند صورتگر چین را بدو گفتم الف ما را بشد چون دال از لامت به بالا برد نون بر چشم میم آورد پس سین را نموده چشم مست تو ز هر سر فتنه ای برپا گناهی نیستش از بند بگشا زلف مشکین را شنیدم گفته بودی نرخ بوسی کرده ای جانی من آن دادم ندانستم به مستی گفته ای این را نیامد چون روا کام دلش ز آن خسرو خوبان بلنداقبال داد آخر به تلخی جان شیرین را بلند اقبال