بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱: نمیدانم چه شور است این ز عشق دوست در دلها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی دانم چه شور است این ز عشق دوست در دل ها که شیرین کام از او هستند مجنون ها و عاقل ها به خود گفتم زعشق آسان شود هر مشکلی دارم ولی دیدم که هر آسانم از او گشت مشکل ها کس اندر کشتی عشق ار نشیند هست طوفانی نباید چشم امید افکند دیگر به ساحل ها گمان کردم که راه عشق راهی بی خطر باشد بدیدم پشته ها از کشته ها در راه و منزل ها پی تاراج دین و دل به هر وادی به هر منزل همی غارتگران دیدم ز خارج ها و داخل ها گروهی واله و حیران گروهی گشته سرگردان چه عارف ها چه عامل ها چه عالم ها چه جاهل ها در آن وادی که بود از سیل اشکم ره پر آب و گل همی دیدم خر و بار است کافتاده است در گل ها در آخر دیدم آن دلبر که می جستیمش از هر در چو جان دائم بر ما هست و ما هستیم غافل ها اگر خواهی ببینی چون بلند اقبال جانان را بباید دور کرد از خود علایق ها و حائل ها بلند اقبال