رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۶۳: آن می که هست آّب خضر شرمسار از آن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن می که هست آّب خضر شرمسار از آن ساقی بیا و یک دوسه ساغر بیار از آن این نیم جان که هست مرا سود با منست گیری بهای نیم نگه گر هزار از آن گفتی کنم بزخم دگر کار تو تمام زحمت مکش دگر که گذشته است کار از آن بر مهر و ماه گر گذری با چنین جمال گیری شکیب ازین و ربایی قرار از آن سوی نگارخانه ی چین رو که بسترند تمثالهای مانی صورت نگار از آن آنی که حال صد چو منی گر دهی بباد بر دامن دلت ننشیند غبار از آن جنس گرانبهاست محبت ولی رفیق از ما نمی خرند به مفت این دیار از آن رفیق اصفهانی