رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۵: بیا ای بت دمی در کعبه از بتخانه مسکن کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا ای بت دمی در کعبه از بتخانه مسکن کن بگردان کعبه را بتخانه زاهد را برهمن کن مکن محرومم از فیض نگاه گاه گاه خود به چشم مرحمت گاهی نگاهی جانب من کن کشد تا سرو و گل شرمندگی زان عارض و قامت گهی مأوا به بستان گیر گاهی جا به گلشن کن ندانی گر یقین حال دل ما و دل خود را گمان شیشه و خارا قیاس سنگ و آهن کن کنی تا چند هر شب شمع بزم غیر آن رخ را شبی بزم مرا زان ماه عارض نیز روشن کن ترا با دوست کاری نیست چون جز دشمنی کردن به دشمن ناتوانی دوست را ای دوست دشمن کن قبای هستیم دست اجل گو بی تو چاک ای دل ز دامن تا گریبان وز گریبان تا به دامن کن رفیق اکنون که ناوک بر نشان می افکند جانان بلی جان را نشان ناوک آن تیرافکن کن رفیق اصفهانی