رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۳: خوش آنکه جان به پایت ای دلستان فشانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آنکه جان به پایت ای دلستان فشانم دامان تو بگیرم دامن به جان فشانم من کیستم که او را در بزم جان فشانم گر پاسبان گذارد بر آستان فشانم باز آی، ز انتظارت ای نور هر دو دیده تا چند اشک حسرت از دیدگان فشانم از خانه پا برون نه چند ار ندیدمت خون از آستین فشارم بر آستان فشانم گلگون ناز زین کن تا نقد دین و دل را گه در رکاب ریزم گه در عنان فشانم آن طایرم که هر دم از حسرت اسیری بهر قفس پر و بال در آشیان فشانم گشتم ز سخت جانی پیر و، نشد دریغا در پای نوجوانی جان را جوان فشانم در جسم یک جهان جان خواهم رفیق کان را با جان خویش بر آن جان جهان فشانم رفیق اصفهانی