رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۸: تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو رشک گلشنی با کاکل و رخسار و قد ای گل قدت سرو است و رخسارت گلست و کاکلت سنبل تو افزونی به حسن ای سرو و گل دانم تو هم دانی که من هم نیستم در عشق کم از قمری و بلبل شود چون مرغ دل آزاد از دام تو کش داری به قید زلف گه در بند و گه در حلقه ی کاکل کند هر روز و هر شب محتسب با میکشان غوغا درونش دائما چون خم ز جوش باده در غلغل رفیق از باده ی سرشار او مستم چنان گویی که از مستی نه عزم سیر گل دارم نه میل مل داند کدام سنگدلم کرده تنگدل آن را که کرده تنگدل آن شوخ سنگدل خوشرنگ و بو گلی که ز گلچین و باغبان گیرد به بوی جان و ستاند به رنگ دل تا در عراق شهره شد آن بت به دلیری دیگر نداد کس به بتان فرنگ دل دل می برد به جنگ ز عشاق و غیر او هرگز کسی نبوده ز عاشق به جنگ دل زان بنگرد به ناز و شتابان رود به راه تا گیرد از نظارگیان بی درنگ دل نگذارد آنکه زمزمه ی دل شنیده است بر بانگ نای گوش و به آواز چنگ دل مردن رفیق بر در او به که دور از او دادن به عار جان و نهادن به ننگ دل رفیق اصفهانی