رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۶: به رهی چو پادشاهان گذر آن پسر ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به رهی چو پادشاهان گذر آن پسر ندارد که ز عاشقان سپاهی سر رهگذر ندارد سر ما و خاک راهش ز سر نیازمندی اگر او ز ناز دارد سر ما و گر ندارد دل سنگ رخنه سازم به فغان دل چه سازم به تو سنگدل که آهم به دلت اثر ندارد چه بلاست عشقت ای گل که به باغ و راغ مرغی نبود چو من که خاری ز تو در جگر ندارد به بهای بوسه ای جان به تو می فروشم از من بجز این متاع نفع ار نکند ضرر ندارد خبری که عشق گوید به زبان غیر با تو مشنو کز این سخن ها دل من خبر ندارد سحری رفیق باشد ز قفای هر شب اما شب ما سیاه روزان ز قفا سحر ندارد رفیق اصفهانی