جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۵۶ - تنگ شدن کار بر سلامان از ملالت بسیار شاه و حکیم را گذاشتن و با ابسال راه گریز برداشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر کجا از عشق جانی در هم است محنت اندر محنت و غم در غم است خاصه عشقی کش ملامت یار شد گفت و گوی ناصحان بسیار شد از ملامت سخت گردد کار عشق وز ملامتگر فزون تیمار عشق بی ملامت عشق جان پروردن است چون ملامت یار شد خون خوردن است چون سلامان آن ملامت ها شنید جان شیرینش ز غم بر لب رسید مهر ابسال از درون او نکند لیک شوری در درون او فکند مشرب عذب و صالش تلخ شد غره ماه نشاطش سلخ شد بر نیامد هیچ جا از وی دمی کش نیفتاد از ملامت ماتمی جانش از تیر ملامت ریش گشت در دل اندوهی که بودش بیش گشت می بکاهد از ملامت جان مرد صبر بر وی کی بود امکان مرد می توان یک زخم خورد از تیغ تیز چون پیاپی شد چه چاره جز گریز روزها اندیشه کاری پیشه کرد بارها در کار خویش اندیشه کرد با هزار اندیشه در تدبیر کار یافت کارش بر فرار آخر قرار کرد خاطر از وطن پرداخته محملی از بهر رفتن ساخته چون درآمد شب روان محمل ببست تنگ با ابسال در محمل نشست هم سلامان نغز هم ابسال نغز محمل از هر دو چو بادام دو مغز وقت رفتن رفته سر بر دوش هم گاه خفتن خفته در آغوش هم هر دو را پهلو به پهلو متصل بود محمل تنگ ازان رفتن نه دل یار بی اغیار چون در بر بود خانه هر چند تنگتر بهتر بود بلکه هر جا یار را افتد درنگ کی بود بر عاشق دلخسته تنگ جامی هروی