جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۳۷ - حکایت گریختن قطران شاعر از بسیاری عطای ممدوح خود فضلون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود قطران نکته دانی سحرساز قطره ای از کلک او دریای راز بهر دریا بخشش فضلون لقب گفت مدحی سر به سر فضل و ادب طبع فضلون چون بر آن اقبال کرد دامنش از مال مالامال کرد روز دیگر مدحت او را بخواند ضعف اول سیم و زر بر وی فشاند همچنین روز دگر این کار کرد روزها این کار را تکرار کرد شد ز بس تضعیف چندان آن صله که به تنگ آمد ازانش حوصله چون درآمد شب چو برق از جای جست وز حریم فضل فضلون بار بست بامدادانش طلب کرد و نیافت گفت مسکین روی ازین دولت بتافت بودیم تا دست بر بذل درم با ویم این بود دستور کرم لیکن او را تاب این بخشش نبود در سفر زین آستان کوشش نمود جامی هروی