طغرای مشهدی
بیت ها بر گزیده از غزل ها
شمارهٔ ۵۵۹: به سودای محبت، عقل ورزیدن نمی دانم - خرد گرجنس می گیرد، دکان چیدن نمی دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به سودای محبت، عقل ورزیدن نمی دانم خرد گرجنس می گیرد، دکان چیدن نمی دانم زمین، یخ بند سردیهای مهر چرخ و من کودک به هر جا می نهم پا، غیر لغزیدن نمی دانم ز بس بی دست و پای حیرتم، بی سعی مشاطه به سان شانه بر زلف تو چسبیدن نمی دانم نشاطم پس نشین غم بود چون ابر نیسانی نباشد گریه تا در پیش، خندیدن نمی دانم مقیم گوشه یک خانه ام چون مهره ششدر برای نقش، در هر خانه گردیدن نمی دانم ندارم همچو طغرا جز زبان درد دل گویی به یاری چون رسم، احوال پرسیدن نمی دانم طغرای مشهدی