کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۵۸: دل من در بر دلدار چو گفت الله دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل من در بر دلدار چو گفت الله دوست یار دانست که این عاشق دیرینه اوست در برویم بگشاد و برخویشم بنشاند با گدا پادشه هر دو جهان روی بر اوست ساغر می ز لب لعل مرا گفت بگیر نه از آن باده که در خم و صراحی و سبواست عکس رخساره او در قدحی میدیدم روشنم شد که می لعل و بت شاهد او است ما که قشریم در این باغ توئی لب لباب پوست از مغز برون آمده و مغز از پوست ذات اسماء و صفات تو بتحقیق یکی است چه درختست که پر سب و انارست و کدوست کوهیا شعر تو اسرا ازل کرد بیان تا نگویند حریفان که چرا بیهده گواست کوهی