کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳: دوش در میکده گلبانگ علالا میرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش در میکده گلبانگ علالا میرفت سخن از لعل لب ساقی جانها می رفت بهوای لب جان بخش برد مهر نقاب کز تن هر دو جهان روح روانها میرفت باده می خورد ز لعل لب خود شام و سحر مست از خلوت جان جانب صحرا میرفت دیدم آن سرو روانرا که بصد چالاکی همچو خورشید فلک روشن و یکتا می رفت هیچکس رفتن جان را چو ندیده است عیان از همه خلق جان نعره و غوغا می رفت آن چه شب بود که چون ماه شب چارده باز در دل شب بر ما آمد و بی ما می رفت اشک کوهی ز پی رفتن آن سرو روان همچو سیلاب ز کهسار بدریا میرفت کوهی