سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴: به گلشن رفتم و بی رویت آغاز جنون کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به گلشن رفتم و بی رویت آغاز جنون کردم ز شور اشک داغ لاله را گرداب خون کردم ز جوی شیر چون فرهاد کام من نشد شیرین حیات خویش را بیهوده صرف بیستون کردم در این گلشن چو گل هرگز ندیدم روی دلجمعی سر خود غنچه آسا از گریبان تا برون کردم ربود از دستم آخر عشق سرکش اختیارم را چرا من تکیه با تدبیر عقل ذوفنون کردم بنا نبود چو بزم آب و آتش قصر هستی را در این مجلس عبث چون شمع عمری پاستون کردم توان کردن به احسان زیر دست خویش دشمن را تسلی داده داده نفس را آخر زبون کردم دل بی صبر خود را سیدا از پای افگندم مرا پیمانه از می چون تهی شد سرنگون کردم سیدای نَسَفی