سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۱: می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می روم هر سو سراغ دل ز مردم می کنم طفل شوخی دارم او را هر زمان گم می کنم خون من می ریزد و می پرسد احوال تو چیست می زند شمشیر و می گوید ترحم می کنم ساغر عشرت چو گل آسان نمی آید به دست عمرها خون می خورم تا یک تبسم می کنم از سر جرم من آن بدخوی پا کوته نکرد عمرها شد زیر تیغ او تظلم می کنم ماه را رخسار او خرگه نشین هاله کرد آفرین بر خیره چشمی های انجم می کنم بی زبانی نعمتی بودست من از سادگی شکوه از خاموشی لبهای گندم می کنم حرفهای بیجا گفتن از شمشیر تازی برتر است اره می گردد زبانم تا تکلم می کنم زلف بی پروای او شبها چو بر یارم رسد می شوم دیوانه و با خود تکلم می کنم چون تنور از انتظاری می شود چشمم سیاه سفره خود تا سفید از نان گندم می کنم می روم زین پس سوی میخانه همچون سیدا بالش آسایش از خشت سر خم می کنم سیدای نَسَفی