سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۳۳۸: تا چو پروانه کشم شمع تو را در بر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چو پروانه کشم شمع تو را در بر خویش بهر تسخیر خدنگ تو بسوزم پر خویش همه شب تازه کنم داغ تو را در بر خویش چمن لاله تماشا کنم از بستر خویش قوت بال مرا داد رهایی از دام ماند عنقا سر تسلیم به زیر پر خویش دیده ام عاقبت هستی خود را چو سپند می روم ناله کنان بر سر خاکستر خویش تا حواسم نشود صرف به این بی خردان می برم آرزوی پنجه غارتگر خویش من همان روز که بیرون شدم از ملک عدم ریختم اشک به حال پدر و مادر خویش می رود دست به دست این فلک شعبده باز هر که چون گوی ندانسته ز پا تا سر خویش سر خود تکمه پیراهن خود ساخته ام پای بیرون نگذارم ز ته چادر خویش سیدا بحر به گرداب نمی پردازد پیش ارباب کرم چند برم ساغر خویش سیدای نَسَفی