سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۹: آمد بهار و رفتن خود را خبر نداد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمد بهار و رفتن خود را خبر نداد با ساکنان باغ ندای سفر نداد هر نخل آرزو که نشاندیم بر زمین دادیم آب سبز نگشت و ثمر نداد شبنم وداع کرد و به ما چشم تر گذاشت ما را به غیر آبله زاد سفر نداد اقبال را خریدم و بی زر فروختم سودای این کلاه مرا درد سر نداد از گریه های خویش نگشتیم کامیاب دریا چه شد که قطره ما را گهر نداد چشم و دلم پر است چو بادام این چمن دوران چو غنچه گر چه مرا مشت زر نداد دنیاپرست بی خبر از حلقه در است شکر خدا که دهر مرا گوش کر نداد از بس که روز و شب به غم رزق و روزیم فیضی به ما تردد شام و سحر نداد از کلک خویش بهره ندیدم چو سیدا از ذوق تلخکامیم این نیشکر نداد سیدای نَسَفی