سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۱: سرمه در چشمی نمی بینم که خاموشم کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرمه در چشمی نمی بینم که خاموشم کند باده از جامی نمی نوشم که مدهوشم کند می کشم خمیازه همچون هاله شبها تا به روز چرخ شاید ماهرویی را در آغوشم کند کرده ام چون سرو نام خود به آزادی علم کیست چون سنبل غلام حلقه در گوشم کند می روم تنها به هر سو ترک بدمستی کجاست دل ز دست من رباید غارت هوشم کند مدتی بودم گل خندان به بزم روزگار نیستم غمگین اگر گلچین فراموشم کند در چمن گلها ز بی برگی به خود درمانده اند نیست سروی در گلستان سایه بر دوشم کند باده یی بودم که آب سرد بر من ریختند آتشی اکنون نمی یابم که در جوشم کند می خورد ای سیدا طامع ز گردون نیش ها بر امید آنکه روزی صاحب نوشم کند سیدای نَسَفی