سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۷: دلم در کوی او رفتست حیرانم که چون آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم در کوی او رفتست حیرانم که چون آید نفس هرگه که با یادش برآرم بوی خون آید مرا لیلی وشی کردست سرگردان به صحرایی که جای گردباد از خاک او مجنون برون آید خدا از سنگ پیدا می کند رزق هنرور را برای روزیی فرهاد شیراز بیستون آید ز پیچ و تاب آه من بکن اندیشه ای ظالم بترس از خانه زان ماری که بی افسون برون آید نگردد مرگ سد راه گیر و دار عاشق را صدای تیشه در گوشم هنوز از بیستون آید ز دیوانخانه ارباب دولت پای کوته کن کزین درها به گوش آواز زنجیر جنون آید هنرور می شناسد سیدا قدر هنرور را به تکلیف من دیوانه از صحرا جنون آید سیدای نَسَفی